یکشنبه 5 آبان برنامه ای که آقای رشیدی گذاشته بود دیدن خانواده شهید مدافع حرم و اولین ذبیح از لشکر فاطمین به نام رضا اسماعیلی بود.

مادر شهید چقدر استوار حرف می زد. یکی از دوستان شهید هم آمد و عملیاتی را که در آن رضا به شهادت رسیده بود را گفت.

نماز جماعت را همانجا خواندیم. بعد از اینکه خانواده های مدافع حرم رفتند همسرم گفتند حسین، مادر شهید چیزهایی درباره شهید و سر زدن ایشان به خانه می گوید که بسیار جالب است. ما ماندیم و یک مصاحبه تصویری گرفتیم که برخی از این مطالب به قول استاد فاطمی نیا اینترنتی نیست و باید سینه به سینه نقل شود.

روز دوشنبه صبح که رفتیم حرم عکس روی درب پاتوق کتاب نظرم را جلب کرد و عکسی تهیه کردم. بجای ورود ممنوع نوشته بود: ورود ممنون، لطفا اینجا پارک کنید!

دوباره امروز برنامه داشتیم برویم خانه شهیدان مدافع حرم، دو برادری که با هم شهید شدند مجتبی و مصطفی بختی.

در راه مادر سه شهید داود، علیرضا و رسول خالقی پور را هم برداشتیم و رفتیم. خانم «فروغ منهی» مادر سه شهید و همسر جانباز بود. می گفت رسول و علیرضا در شب عید قربان در آغوش هم شهید شده بودند. وای چه مادری بود. حتی تحت پوشش بنیاد شهید هم نبود. اما داشت رسالت زینبی خود را انجام می داد.

در خانه شهیدان بختی دو مادر شهید چه صحبت هایی با هم داشتند. مادر سه شهید به مادر بختی می گفت شما اجرتان از ما بیشتر است. فرزندان من مجرد بودند ولی یکی از پسرهای تو متاهل بوده و بچه دارد. حالا که نوه را می بینی چه حالی داری.

سه شنبه روز شهادت حضرت، مشهد، عاشورای مکرر بود. هیئت های مذهبی از تمام کشور و کشورهای همجوار آمده بودند. غوغایی بود که باید در حال و هوای آن قرار بگیری تا بدانی.

شب در صحن انقلاب خدام برنامه داشتند. در جایگاه شعری مرا دگرگون کرد نوشته بود:

آنانکه خاک را به نظر کیمیا کنند

هستند خاک پای تو یا ثامن الحجج

روز هشتم آبان «محمد مهدی» پسر آقای رشیدی و به عبارتی نوه خواهرم هم با ما بود. گفت دایی می دانی امروز 8 هشتمین ماه 98 است؟ من هم گفتم چقدر عالی است که در کنار هشتمین امام هستیم. و چه فال نیکویی بود.

و پنجشنبه روز خداحافظی بود. و اینبار هم توشه هایی برگرفتیم. خصوصاً اینکه کتاب لهوف را گرفته بودم و با نسخه «ابی مخنف» به نام وقعه الطف تطبیق می کردم. جالب بود که دیوان نیر تبریزی را هم از قم گرفته بودم.

شب شهادت آقا علی بن موسی الرضا استاد فاطمی نیا گریزی به کربلا و حالات علی اکبر و امام حسین علیه السلام و اشعار نیر زد. اول این بیت را خواند که :

این بیابان جای خواب ناز نیست

کایمن از صیاد تیرانداز نیست

و بعد گفت در بیت بعدی نیر اعجاز کرده و خواند:

بیش از این دیگر دلم را خون مکن

زاده لیلی مرا مجنون مکن

تا این را خواند گفتم شاید استاد اشتباه کرده . چون این بیت از عمان سامانی است. شب که آمدم هتل دیوان نیر را باز کردم و شعر را پیدا کردم. شعر درست بود.

اما همین بیت در شعر عمان عیناً آمده تنها آنجا بجای «دیگر»، «بابا» آمده! هر دو شعر در کمال زیبایی و متانت هستند.

چهارشنبه به بهشت رضا هم سری زدیم و نماز مغرب و عشا را در خواجه اباصلت خواندیم.

روی مزار شهدا نامهای آشنای شهادت آدم را به فکر فرو می برد: سردشت، پیرانشهر، ارومیه . شهدای تیپ ویژه شهدا و فرمانده شان شهید کاوه. و نورعلی شوشتری و برونسی و .

بگذریم که در مشهد دوستان زیادی را هم دیدیم مثل آقای علیزاده امامزاده(رئیس شورای شهر ارومیه) دوست اصفهانی ما آقای سعید عبادتی، دوست اردبیلی آقای صمد رمضانی، حاج رسول اصغرزاده را هم تلفنی صحبت کردیم. بعد فهمیدم آقای پیری هم آمده بود.

من و سعید عبادتی در رواق امام خمینی

من و برادرم صمد رمضانی

خدایا شکرت


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

سادات ( اجتمائی ، فرهنگی ، مذهبی ) آهنگ پارس تشخيص رنگ خودرو معمولی غیر معمولی هیئت کاراته بخش سده Dusty ابرهای خاطره پروژه افترافکت deli مجله بیمه