توفیق زیارت(بخش اول)

الحمدلله توفیقی حاصل شد تا امسال اربعین را به همراه همسر عزیزم و به پیشنهاد ایشان در کنار بارگاه حضرت معصومه (س) باشیم. از ارومیه که رهسپار شدیم شب را در تهران، مهمان پسرم آقا جواد شدیم و عروس عزیزم با پذیرایی خوبش حسابی تحویلمان گرفت. سپس برای اینکه اربعین در قم باشیم رفتیم و این بار مهمان پسر بزرگم آقا محسن شدیم و نوه عزیزم علی اصغر حال ما را خوب کرد. می خواستیم برویم مشهد که عروس عزیزم به گریه افتاد و می گفت دلمان به شما عادت کرد و قول مهمانی دوباره در برگشت از مشهد را طلب می کرد. پس از آن به مشهد مقدس شرفیاب شدیم تا دهه آخر صفر را آنجا به سر بریم.(از سه شنبه 30 مهر)

از برکات حضور در کنار بارگاه ملکوتی امام رضا(ع) این بود که در روز پنجشنبه 2 آبان ماه 1398 به همت برادر عزیزم «محمدرضا رشیدی» مدیر هتل نور ولایت در جمع تنی چند از راویان و فرماندهان دفاع مقدس مشهد و جناب آقای «غفار رستمی» از لشکر 31 عاشورا در هتل نور ولایت باشیم و از صحبتهای آنان بهره مند شویم.

افرادی که در جمع حضور داشتند عبارت بودند از :

حجت الاسلام طباطبایی، غفار رستمی، سردار علیرضا یوسفی(جانباز نابینا)، حمید جهانگیر فیض آبادی صاحب کتاب جنون مجنون که در همان جلسه نسخه ای از آن را از دست ایشان دریافت کردم، سید علیرضا مهرداد (که چند جلد کتاب هم نوشته که سفر مامور 2519 را در مشهد خریدم)، محمدرضا بانصری (مجری تلویزیون مشهد)، جواد کافی، خادمی، خدایاری، علیرضا دلبریان(صاحب کتاب از موج تا اوج) و آقای احمد منصوب که نقاش چهره های شهدا در دیوارهای شهر مشهد بودند.

همان شب هم در اولین جلسه سخنرانی استاد فاطمی نیا که در مسجد و حسینیه اهرا برقرار بود رفتیم. خاطره چندین سال متوالی حضور در مجالس ایشان که به همراه فرزندانم محسن  و جواد هم بود دوباره زنده شد. ازدحام جمعیت بسیار زیاد بود و نتوانستم خدمت استاد برسم. چون وقتی در تهران بودم سالها در منزل ایشان می رفتیم و بهره می بردیم.


شب دوم به ذهنم رسید که سؤالی بکنم از استاد و بپرسم گوینده این جمله که : «قد یفتح الله للسالک علی فراشه مالم یفتحه له علی صلاته» چه کسی است؟ سؤال را نوشتم ولی نتوانستم به ایشان برسانم و رفتند بالای منبر. اما یکمرتبه مطلب به جایی رسید و همین مطلب را گفت و خاطرنشان کردند که این جمله را عارفی گفته است!

آقای رشیدی گفتند که خانواده معظم شهیدان مدافع حرم آمده اند و من برای آنها برنامه گذاشتم که برویم منزل شهید محمود کاوه. روز شنبه 4 آبان ماه بود که من هم با آنها همسفر شدم و رفتیم منزل شهید کاوه . خانه ای در متراژ پائین در سه طبقه که طبقه زیر زمین آن واحد فرهنگی بود و دو کتاب از آنجا خریدم. هر طبقه در واقع یک اتاق بزرگ بود. در سردرب خانه، عکس کاوه به همراه جمله ای از مقام معظم رهبری خود نمایی می کرد. که فرموده بودند : محمود زمان انقلاب شاگرد ما بود، اما حالا استاد ما شد.

پدر شهید حامد جوانی(از تبریز) را دوباره آنجا دیدم. پدر شهید «سعید شبان گورچین قلعه» از ارومیه هم آمده بود. با من احوالپرسی کرد و بنام مرا صدا کرد. گفتم نشناختمتان. گفت یادت هست می آمدی تبلیغات سپاه پیش صفاری؟ گفتم بله. گفت من هم آنجا بودم و شما را از آنجا می شناسم. رزمنده ای که خود حالا پدر شهید بود.

پدر شهید سعید شبان و سعید در روستایشان

خواهران شهید کاوه و آقای فیض آبادی صحبت هایی کردند و در زیر زمین هم نماز را به جماعت خواندیم.

ادامه دارد.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

golha مرکز آزمونها دنیای آی تی وانت بار تهران | نيسان بار تهران | باربري در تهران بلوط افزار رمان آنلاین معرف گاه نوشته‌های من Rick